محل تبلیغات شما
یکی از بدترین روزهای زندگیم امروز رقم خورد مامان بزرگ (مادر پدری) صبح رفت.رفت و من برای همیشه از دیدنش محروم شدم اصلا نمیتونم اون حجم از غصه و ناراحتیم رو بیان کنم.صداش همش تو گوشمه که موقع بلند شدن همیشه بلند میگفت "یا الله" مدام جلوی چش .پیرهن بلند و موهای حنایی رنگ و همیشه بافته شده و روسری به سر و کت آبی رنگ از روی پیرهنش پوشیدهآخه چه جور فراموشش کنمهر وقت میخواستم حالشون رو از بابا بپرسم حال هر دو رو باهم میپرسیدمالان

خواهر یا برادر بزرگتر

ماجرای من و غذاها

این روزای اردیبهشتی

رفت ,رو ,مامان ,کنم ,رنگ ,روی ,برای همیشه ,مامان بزرگ ,و کت ,سر و ,به سر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یواشکیات من و یار