ادامه: بابا خوب شدن و رفتن شهرستان روز پنج شنبه. مامان هم خوب شدن و امروز رفتن سرکار ولی از ظهر دوباره حالش خوب نیست.شب دیگه حالش خیلی بد بود.الان هم خوابیده و من پر از استرس هستم. طوری که بابا تصویری زنگ زدن من فقط سلام و احوال پرسی کردم اصلا حوصله صحبت کردن نداشتم. این مدت هم با استرس های موضوع های مختلف دارم روزگار رو میگذرونم فقط از خدا میخوام اتفاق بدی برای کسی نیفته.همه صحیح و سلامت باشن. خواهر یا برادر بزرگتر
ماجرای من و غذاها
این روزای اردیبهشتی
های ,هم ,اتفاق ,حالش ,استرس ,رفتن ,خوب شدن ,شدن و ,این مدت ,با استرس ,هم با
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت